-
داغ دل
شنبه 7 آذر 1383 16:49
شب است و چهرة میهن سیاهه نشستن در سیاهی ها گناه تفنگم را بده تا ره بجویم که هرکه عاشقه پایش به راه برادر بی قراره برادر شعله واره برادر دشت سینه اش لاله زاره شب و دریای خوف انگیز و طوفان من و اندیشه های پاکِ پویان برایم خلعت و خنجر بیاور که خون می بارد از دل های سوزان برادر نوجوانه برادر غرقه خونه برادر کاکُلش آتش...
-
خاطرات ناتمام
پنجشنبه 5 آذر 1383 14:00
عجب عُمرا تموم شد ، چه دور از هم حروم شد چه خاطرات شیرینی که موندو نا تموم شد حالا روزگار پائیزو بهار می گذره خبر نداری جز سپیدی موی تیرمون انگار که سحر نداری خط به خط فلک روی گونمون نقش رنج و غم کشیده زندگی چنان اشکِ حسرتی از دو چشم ما چکیده من شکسته ، تو شکسته ، از گذشتِ عمرا خسته جای پای روزگارِ روی گونه ها نشسته...
-
گذر عمر
پنجشنبه 5 آذر 1383 13:55
تا دو چشم خود را به هم زدم من عمر من چه طی شد ابر نو بهاری ندیده باران ، وقت برف دِی شد تا که سرنوشتم نوشته شد ، ذات من به غم ها سرشته شد شوق امروز و هر روز من چرا ؟ رنج دیروز و روز گذشته شد عمر شیرین چرا فرصتی غیر آه و دمی نیست جز محبت قبایی برازندة آدم نیست اساس زندگی عشقِ ، به درگاه الهی بندة عشقِ جهان وامانده و...
-
سحر سخن
پنجشنبه 5 آذر 1383 13:35
پیش ساز تو من از سحر سخن دم مزنم به زبانی چو بیان تو ندارد سخنم ره مگردان و نگه دار همین پرده راست تا من از راز سپهرت گرة باز کنم چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی من چه گویم که غریبست دلم در وطنم شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت کی بود باز که شوری به چمن در فکنم همه مرغان هم آواز پراکنده شدن آه از این باد بلا خیز که زد...
-
آهنگ وفا
پنجشنبه 5 آذر 1383 13:20
چه فکر می کنی ، که بادبان شکسته زورق به گِل نشستة ست زندگی ؟ در این خراب ریخته ، که رنگ عافیت از او گریخته به بُن رسیده ، راه بستة ست زندگی ؟ چه سهمناک بود سیل حادثه ، که همچو اژدها دهان گشود زمین و آسمان ز هم گسیخت ، ستاره خوشهِ خوشهِ ریخت و آفتاب در کبود دره های آب غرق شد هوا بد است ، تو با کدام باد می روی چه ابر...