قسم

کدامیک از درختانی که زیر سایه شان با هم قدم زدیم، کدامیک از صندلی هایی که بر روی آنها نشستیم و آن چه که در دل داشتیم گفتیم ، قسم بخورند ... می خواهی حتی به آن پسرکی که قرآن نذری را بهمان فروخت !!! ، بگویم تا قسم بخورد ... تا تو صداقت نگاهم و پاکی عشقم را باور کنی؟ انگار که صدای پر غصه ی نگاهم را نمی شنوی!! می دانم. آن غرور پنهان همیشگی ات نمی گذارد که بگویی دلتنگمی.!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد