تا دو چشم خود را به هم زدم من عمر من چه طی شد
ابر نو بهاری ندیده باران ، وقت برف دِی شد
تا که سرنوشتم نوشته شد ، ذات من به غم ها سرشته شد
شوق امروز و هر روز من چرا ؟ رنج دیروز و روز گذشته شد
عمر شیرین چرا فرصتی غیر آه و دمی نیست
جز محبت قبایی برازندة آدم نیست
اساس زندگی عشقِ ، به درگاه الهی بندة عشقِ
جهان وامانده و درماندة عشقِ
خدا خود عشقِ و فرماندة عشقِ
بساط کهکشان عشقِ ، سپهر و آسمان عشقِ
فلک زایده و زایندة عشقِ ، که ایزد منبع و تابندة عشقِ
عمرِ کوتاه ما ، عمرِ کوتاه شب ، دَم به روی برگِ
قصة زندگی ، قصة برگِ گُل با هجوم تَگرگِ
سلام دوست عزیز وبلاگ جالب و زیبایی دارید.فکر کنم: تازه این ماه افتتاح شده اگه این طوره مبارک باشه.من خواستم لوگوی شما رو تو وبلاگم بزارم ولی کدش نبود اگه امکان داره الان بیایید وبلاگم به ایدیه یاهوم کد لوگوتونو بدید.در ضمن اگه شما هم از وبلاگ من خوشتون اومد لوگوی من هم در وبلاگتون قرار بدید.ممنونم.خدانگهدار