عجب عُمرا تموم شد ، چه دور از هم حروم شد
چه خاطرات شیرینی که موندو نا تموم شد
حالا روزگار پائیزو بهار می گذره خبر نداری
جز سپیدی موی تیرمون انگار که سحر نداری
خط به خط فلک روی گونمون نقش رنج و غم کشیده
زندگی چنان اشکِ حسرتی از دو چشم ما چکیده
من شکسته ، تو شکسته ، از گذشتِ عمرا خسته
جای پای روزگارِ روی گونه ها نشسته
تو نگاه تو ، تو نگاه من ، رنگ باوری نمونده
دست زندگی چنان گردِ حسرتی روی چهرمون نشونده
سلام اقا محسن
اقا دست شما درد نکنه.ممنونم.خیلی قشنگ شده.فقط یادتون نره لوگوتون درست شده خبرم کنید.ممنونم.خدانگهدار